
بســـم الله النــــــور
آن مرد آمد
با لباسی سپید
و کتابهایی در دست...
آن مرد آمد
با لبخندی بر لب
و دستانی گرم
که سرمای فقر را اندکی، کم میکرد...
آن مرد آمد
با یک دنیا امید
تا فردایی تازه و زیبا را به کودکان هدیه کند...
آن مرد آمد
و کودکان مرور کردند آرزوهایی را که در سر داشتند.
آن مرد آمد
تا بیاموزد صداقت و همدلی و صبر را به کودک دوستان
در «باشگاه مرورگر»...
پ. ن: شعر سپیدی که سروده ام، حسی بود که همراه با دوستانم در «باشگاه مرورگر» در ارتباط با دکتر #مرتضی_شمس_آبادی، تجربه کردم. کسی که عشقش به کودکان و نوجوانان، ستودنی است.
****************************************************************
متن زیر نوشتهی ایشان است که در سایت شان به اشتراک گذاشته اند:
کتاب روشنایی است، جهانی است که با خوانده شدن و ورق خوردن صفحاتش به روی خواننده باز میشود و زندگی و جهانی دیگر به او هدیه میکند. کودک و نوجوان، عصارۀ زندگی و چکیدۀ امید خلقتاند. آیندۀ به دستان کوچک آن رقم میخورد و حیات به لبخند و جهان آنهاست که میتپد. با این حساب چه کسی سزاوارتر از کودکان و نوجوانان برای دسترسی داشتن به کتابها میتوان پیدا کرد؟!
در شرایطی که قیمت کتابها روزبهروز بیشتر میشود (مثل چیزهای دیگر)، کودکان و نوجوانان مناطق کمبرخوردار بیش از هر کودک و نوجوان دیگری از این نیاز و خوراک فکری و روحیِ اساسی محروم میشوند. کتابرسانی به کودکان و نوجوانان را، نباید صرفا یک عمل مهربانانه درنظر گرفت؛ این کار یک سرمایهگذاری اجتماعی، معنوی و حتی اقتصادی است؛ برای سلامت فکری، روانی و رفتاری یک نسل و نسلهایی که بعد از او خواهند آمد، برای جامعه و جهانی که به دست و فکر و زبان آنها دوام دارد، دوام مییابد و ساخته خواهد شد.
در روزگاری که «امید» گوهری نایاب و کمیاب است و جهان در پیش چشم بزرگسالان روزبهروز تیرهتر میشود، باز کردن جهانها و امکانهای تازه به روی کسانی که بیشترین امید و شور و همت را دارند، حکیمانهترین تدبیری است که یک ملت میتواند برای فردای خود اتخاذ کند؛ به امید بازگشت روزنههایی از امید به سرزمینش.
بدین منظور تصمیم گرفتیم به مناسبت ولادت امام حسین (ع)، مبلغی را جمعآوری کرده و کتابهای مناسب را از طریق یکی از مروجان کتاب فعال مناطق کم برخوردار یا نهادهای مرتبط تامین و تجهیز کتابخانهها در این مناطق به دست کودکان و نوجوانان برسانیم.
شماره کارت اعلامیمختص همین کار است و نیازی به ارسال فیشهای واریزی نیست. درعینحال خواهشمندیم این فراخوان را برای دوستان و آشنایان خود ارسال فرمایید تا بتوانیم سهم بیشتری در شادی بخشی به استعدادها و سرمایههای از نظر پنهان کشورمان داشته باشیم.
با احترام
مرتضی شمسآبادی
باشگاه همخوانی مرورگر
بسم الله النور
اینجا را از کودکی میشناختم؛
ولی هرچه میگذرد بیشتر میفهمم که
در اینجا، همه چیز، جورِ دیگری است.
زمین
آسمان
آب
هوا
و حتی کبوترهایش.
آری... اینجا همه چیزش، مهمان نوازی است.
وقتی پایت را بر زمینش میگذاری، حس رهایی به سراغت میآید.
بر زمین که مینشینی، فرشهای آبی اش تو را به آسمان آبی میبرد؛
درست مثل قالیچهی سلیمان.
در حیاطش که قدم میزنی، صدای آب، جانت را سیراب میکند.
آنچنان که دوست داری روحت را در حوض سپید سنگی اش شستشو دهی.
هوای اینجا اعتیاد آور و مست کننده است.
چنان مست میشوی که گذر زمان را نمیفهمی
و چنان معتاد، که هنوز نرفته، میخواهی برگردی.
چه دارد اینجا که اینقدر خاص است؟!
نمیدانم.
اما این را دریافته ام که در و دیوار حرم هم، زنده اند و دل شان به ولایتِ عشق،گره خورده.
شاید دلیل این همه حس خوب، همین باشد.
بسم الله النور
پرنده، به قفلِ قفس خیره مانده؛
در آرزوی پر کشیدن است.
جوجههایش از تخم درآمده اند؛
به قصدِ آزادی، پرواز را با آنها تمرین میکند.
نگرانِ جوجهی کوچک است که ناگاه قفل قفس باز میشود.
گاهِ پرواز رسیده انگار!
نکند فرصت از دست برود!
هرچند بالی زخمیاز روزگار دارد،
اما خود و جوجههایش را به خدا میسپارد...
در قفس باز است...
سه پرنده درحال پروازند
و از قفس دور و دورتر میشوند...
تعداد صفحات : -1